منبر دیجیتال
بلايي كه بر حضرت زينب(س) نازل شد، بر ابراهيم خليل نازل نشده است. حضرت زينب(س) در مبتلا شدن به بلایی عظيم همدوش امام حسين(ع) اند. قرآن را نگاه كنيد اينها را كه عرض ميكنم در سوره مباركه صافات دو صفحه روبروی هم آمده است...
بلايي كه بر حضرت زينب(س) نازل شد، بر ابراهيم خليل نازل نشده است. حضرت زينب(س) در مبتلا شدن به بلایی عظيم همدوش امام حسين(ع) اند. قرآن را نگاه كنيد اينها را كه عرض ميكنم در سوره مباركه صافات دو صفحه روبروی هم آمده است...
شهر شام و ملاء عام و کف و خنده و دشنام و گروهی به لب بام و به رخ ننگ و به کف سنگ
و به تن جامۀ گلرنگ گرفتند، ره آلعلی تنگ، تو گویی همه دارند سرجنگ، همآواز و
همآهنگ، شده دشمن دادار، پر از کینۀ پیغمبر مختار و علی- حیدرکرار، به آزار دلِ
عترت اطهار، همه عید گرفتند به قتل پسر فاطمه آن سیّد ابرار، شده شهر چراغانی و
مردم همه در رقص و غزلخوانی و شادی که ببینند سرنیزه سر پاک امام شهدا را.
درِ
دروازۀ ساعات خبر بود، خبر بود که بر نیزه یکی مهر فروزنده و هفتاد قمر بود به روی
همه از ضربت سنگ و دم شمشیر اثر بود، چه سرهای غریبی که روان بر رُخشان اشک بصر
بود، سر یوسف زهرا، سر عباس دلاور، سر قاسم، سر اکبر، سر عون و سر جعفر، سر عبدالله
و اصغر، سر زیبای بنیهاشم و انصار، سر مسلم و جون و وهب و عابس و ضرغامه و یحیا و
زهیر و دگر انصار که هر سر به سر نیزه همان وجه خدا بود، چو پروانه در اطراف امام
شهدا بود به لب داشت همی ذکر خدا را.در اطراف، سر خون خدا، خیل رسل یکسره در
ولوله بودند، زن و مرد همه گرم کف و هلهله بودند نوامیس خدا یکسره در سلسله بودند،
فقط مرد همه آینۀ حسن خدای ازلی بود، غبارش به رخ و چهرۀ او مشعل انوار جلی بود،
علی ابن حسین ابن علی بود به گردن عوض شاخۀ گل حلقۀ غل داشت بپا داشت یکی چکمۀ
گلگون نه، مگو چکمۀ گلگون و بگو پردهای از خون ز جراحات غل جامعه و بر سرش از سنگ
نشان بود، لبش ذکر خدا داشت وَ چشمش به رخ یوسف زهرا نگران بود که میدید در آن سر،
گل رخسار رسول دو سرا را.
در آن هجمۀ جمعیّت و آن مرحله، گردید روان سهل، به
سویش به ادب داد سلامش که در آن سلسله میدید بلندای مقامش، الفِ قامت او، دال شده
نزد امامش، پس از آن عرض نمود ای گهرِ دُرج ولایت، مه افلاک هدایت، همه عالم به
فدایت، منم آن سهل که از زُمرۀ انصار رسولم، که پر از دوستی عترت زهرای بتولم، چه
شود گر کنی از لطف قبولم که دل مادرتان، فاطمه، را شاد کنم بر پسر فاطمه امداد کنم،
گفت به پاسخ شه ابرار، که ای آمده بر آل علی یار، اگر هست تو را درهم و دینار، بده
زود به این کافر غدّار، که بر نیزۀ او هست سر یوسف زهرا شود از دُور و بر دخت علی
دور، که این قوم ستمکار، تماشا نکنند عمّۀ ما را.کوچهها بود پُر از هجمۀ
جمعیّت و وجد و شعف و عشرت و نه بین زنان عفّت و مردان شده دور از شرف و غیرت و بر
لب همه تبریک، بسی جامۀ نو در بر و لبخندزنان با سر ریحانۀ پیغمبر اسلام رسیدند، به
یک کوچه که این کوچه همه قوم یهودند، همه دشمن پیغمبر آل علی و فاطمه بودند در آن
لحظه ندا داد، منادی که ایا قوم یهود! آمده هنگامۀ شادی، سر فرزند علی بر سر نی،
سنگ ستم دست شما، هر چه توانید، بگویید، بخندید و برقصید، بریزید به فرق سر زینب،
همه خاکستر و آرید کنون یاد خود از خیبر و گیرید همه داد خود از حیدر و فرمان ز
یزید آمده مأمور به آزار بنی فاطمه کرده است شما را.
یهودان ستمپیشه چو این حکم
شنیدند، گروهی به لب بام نشستند و گروهی به سوی کوچه دویدند همه عربده مستانه
کشیدند، سر یوسف زهرا به سر نیزه چو دیدند، ره جنگ گرفتند و به اولاد نبی کار بسی
تنگ گرفتند، به دل، ننگ گرفتند، به کف چنگ گرفتند، زنان از لب بام آتش و خاکستر و
خاشاک فشاندند به دشنام همه آتش بغض جگر خویش نشاندند، «ترانه» عوض «مرثیه» خواندند
خدا را بگذارید، بگویم، که یهودیهای از بام نگاهش به سر نور دل فاطمه افتاد که
لبهاش به هم میخورَد و ذکر خدا گوید و بگْرفت یکی سنگ چنان بر لب فرزند رسول دو
سرا زد که سر از نیزه بیفتاد زمین، ریخت به هم ارض و سما را.چه بگویم چه شده
اینهمه من سنگدل و نوکر بیشرم و حیایم چه کنم؟ شعلۀ جان است به نایم عجبا آه که
انگار همان پشت در قصر یزیدم، نگهم مانده به ده تن که به یکسلسله بستند و همه
حرمتشان را بشکستند و بوَد یک سرِ آن سلسله بر بازوی زینب، سر دیگر، گرهش بسته به
دست پسر خون خدا، حضرت سجّاد، همه چشم گشودند، مگر کودکی از پای بیفتد به سرش از ره
بیداد، بریزند و به کعب نی و سیلی بزنندش، نکند کس ز ره مهر بلندش.... چه بگویم؟ چه
کنم؟ دست خودم نیست، خدا عفو کند «میثم» افتاده ز پا را.
غلامرضا سازگار «میثم»
چه زیبا بود سرودن حدیث محبت و یکرنگی و وحدت هیات های مذهبی شهر که صفا و صمیمیت را به دنبال داشت سرود دلداگی به استان سراسر زلال حضرت ابا عبدلله الحسین دل را جلایی دوباره میبخشید .در روزهایی که همه با هم ذکر لبمان یا حسین بود و برای یا حسین گفتن سر از پا نمیشناختیم و در اجتماع کم نظیر خود سیر میکردیم عده ای از وحدت ما هراس داشتند. اما خدای حسین بار دیگر ما را رهین منت خود قرار داد تا شاهد یدالله مع الجماعه باشیم و همه با هم برای یک پارچگی فریاد برآوریم و خدای خویش را شاکر و سپاسگذاریم.
هیات حضرت سجاد (ع) شهرستان هرند مراتب عمیق ارادت و احترام خود را به ساحت پاک همه شما عزادارن با اخلاص حضرت ابا عبدلله الحسین که از اقصی نقاط اباد بوم ایران زمین و حتی عزیزان مقیم خارج از کشور که عاشقانه و بی ریا برای عرض ادب به ساحت مقدس اهلبیت عصمت و طهارت در شهر هرند حاضر شدند را اعلام نموده و طول عمر با برکت برای همه شما سروران عزیز و ارجمند را از درگاه حضرت سبحان خواهان و خواستار است
الهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد
مشام جانتان حسینی باد